شعری که نسرودم

شعرهایی نه سروده نشد ...

شهر ناامن ه

همکارم امروز باخبر وحشتناکی همه مونو توی شوک فروبرد. سر چهارراه محله کودکی من پنج نفر شمشیر به دست بهش حمله کرده بودن ماشینشو بدزدن. لطفا مراقب باشید . و بخصوص خانما طلا نندازید . خدای بزرگ نگهدارمون باشه . امروز به سختی گذشت . ساعت کاری .... دلم میخواد بمیرم . نمیدانم چرااااا خییلی وقتها ...دلم میخواد ....باهمون حال خوش الان که توی اتاق محقر پاکیزه م درحال استراحت م . و امنیت و آرامش توی خونه موج‌میزنه.
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 17:06 توسط زهرا سرمدی |