شعری که نسرودم

شعرهایی نه سروده نشد ...

بنال ای بینوا تنبور

امشب نمیدونم چرا بااین آهنگ یاد چگونگی مرگ و رفتن خودم افتادم. دوس دارم بدونم. وخودمو برای این مرحله اززندگی و خلقت م خودمو آماده کنم. یه جا جورابی از بافت سنتی زن های کرد ستان دوختم. بانام موج یا موجان! فقط باید ببینی و ببافی و مراحل تهیه نخش رو ببینی. اگر چشم دیدن داشته باشیم .
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 17:07 توسط زهرا سرمدی |

😊😇🥰

فـال حـافـظ متولدین دی ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل سلسبیلت کرده جان و دل سبیل یا رب این آتش که در جان من است سرد کن زان سان که کردی بر خلیل تـعـبـیـر فال حافظ: فال حافظ امروز شما می گوید انتظار معجزه دارید و ان معجزه وقتی محقق می شود که تمام هم و غم خود را به کار ببندید. وقت تنگ است. کمی عجله کنید. فعل دستتان کوتاه است اما انشاالله به مقصود دست پیدا خواهید کرد. گاهی دست سرنوشت طوری رقم می خورد که بدون هیچگونه تلاشی مقصود و نظر خود به دنبال تان می آید.
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 17:07 توسط زهرا سرمدی |

اگر بودم باتومیلی

وخواستیم کاشانه ای بسازیم ، ازچوب و گل باشه لطفا . نرده های بهارخوابش هم همه چوب . مدل زندگی شهری رو هیچ دوست ندارم. دستم رو اززمین وآسمان کوتاه میکنه. شلوغی‌ و بدو بدو شو دوست ندارم .زمین قرارگاه اول و آخر مه. و روحم نمیدانم درکدام ین کهکشان یا دنیای دیگری سفرخواهد کرد. روح م ازچه جنسی ه چی میبره باخودش. جعبه سیاه هواپیمای وجودم پراز چه خاطرات وافکار و کارهایی هست . وای
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 17:07 توسط زهرا سرمدی |

چاه ویل کرمانشاه

فکرمیکردم مشکل عمده ساختاری این مردم کمبود اعتمادبه نفس ه . اما تحقیقات و ارتباط میدانی بااین مردم بهم خاطرنشان کرد که تنبلی بزرگترین آفتی هست که به جان این مردم افتاده. چقدر خوشحالم که علیرغم میلم، بیست سال پیش مهاجرت کردم . و چقدر زندگی و سختی هایی که درپایتخت داشتم ، باید قدردانش باشم. 😀
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 17:07 توسط زهرا سرمدی |

بیتابم

چونان سرو روان در گذار نهر آبی ... شبیه اونکه درکودکی اسمشو گذاشتم ریش قرمز ... واجازه نمیدادم چوپان ها زیرش بخوابن. ساعتها روی درختان سنجد دم آبادی سنجد میخوردم و جاده خاکی رو تماشا میکردم. و می‌اندیشیدم این شهر چه جور جایی ه که داداشا میرن. وقتی برای عروسی یکیشون ، عازم شهر شدم. توی جاده ازدیدن سیم‌های برق توپهای بین راهشون، تیرهای چراغ برق وحشت کردم. اینها چین ؟ آسمان شب ستاره های درخشانش کو
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 17:07 توسط زهرا سرمدی |

شکر

ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن خال و خط تو مرکز حسن ومدارحسن در چشم پرخمار تو پنهان فسون سحر در زلف بی قرار تو پیدا قرار حسن ماهی نتافت همچو تو از برج نیکویی سروی نخاست چون قدت از جویبار حسن خرم شد از ملاحت تو عهد دلبری فرخ شد از لطافت تو روزگار حسن از دام زلف و دانه خال تو در جهان یک مرغ دل نماند نگشته شکار حسن دایم به لطف دایه طبع از میان جان می پرورد به ناز تودرکنارحسن گرد لبت بنفشه از آن تازه و تر است کآب حیات می خورد از جویبار حسن حافظ طمع برید که بیند
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 17:06 توسط زهرا سرمدی |

شهر ناامن ه

همکارم امروز باخبر وحشتناکی همه مونو توی شوک فروبرد. سر چهارراه محله کودکی من پنج نفر شمشیر به دست بهش حمله کرده بودن ماشینشو بدزدن. لطفا مراقب باشید . و بخصوص خانما طلا نندازید . خدای بزرگ نگهدارمون باشه . امروز به سختی گذشت . ساعت کاری .... دلم میخواد بمیرم . نمیدانم چرااااا خییلی وقتها ...دلم میخواد ....باهمون حال خوش الان که توی اتاق محقر پاکیزه م درحال استراحت م . و امنیت و آرامش توی خونه موج‌میزنه.
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 17:06 توسط زهرا سرمدی |

مهر او بدعادتم کرد

هرچه پیش میرم مهر او درخودم میبینم. توقع م روازادمها بالا برده و این توقع تنهام کرده. حقوق دادن. هیچ انرژی ازش نگرفتم. به خاطر تعدیل ها مث مال دزدی ه . یه زمانی که به اون حق نیازداشتیم آزمون دزدیده شد . وحالا که خورد خورد دارن برمیگردونه دیگه برکتش رفته و انقد پول بی ارزش که ... کارتم و پرت کردم رو جاکفشی . و اصرار بچه ها برای خرید نتیجه نداد. بی حوصله م
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 17:06 توسط زهرا سرمدی |

اه ازآن نرگس جادو

انقد توخواب درگیر تنش امتحان بودم که ساعت پنج بیدارشدم جرعت نکردم بخوابم . من ازبچگی نظم و سادگی و خلوت رو دیدم در خونه محقر کشاورزان ه اما باصفای پرازعشق و مهربانی پدرومادر. اینکه از ازدهام و شلوغی هرچیز اذیت میشم. توخوابم خانواده شلوغ م در کودکی توی خوابم بود که درشلوغی شان وسیله هامو گم کرده بودم و نگران بودم سرمقرر سرجلسه امتحان نرم. کلافه و خسته بیدارشدم. البته دیروز صبح اشتباه بزرگی کردم. حس ناب دوست داشتنمو با نوشتن این جمله که ...
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 17:06 توسط زهرا سرمدی |

جالبه ....

درست اون زمان که پست پایین رو نوشتم. اومده بود وضعیت هامو دیده بود. واقعا کاربدی کردم؟ دیروز غروب که هی دلیل آورد. ازصبح ساعت شش تااون لحظه توی جلسه بوده و حتی نهارنخورده و ... نوشتم اینانیس ...این مهر یه طرفه اس و همون لحظه شماره شو مسدود کردم. هرچند صبح با شرمندگی ازمسدودیدرش اوردم. حالم و خراب کرد. بدبختی ش اینه که حتی نمیتونم فیلمی بازی کنم که حالم و قایم کنم. بچه ها ناراحت و نگرانم شدن. هی میپرسیدن؟چی شده طفلکها ...باهم ازم پرسیدن ما که کاری نکردیم‌
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 17:06 توسط زهرا سرمدی |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد